باید دختر باشی

تا بدانی پدر 

لطیف ترین موجود عالم است...

مطالب مرتبط:

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نه تو دروغگو نیستی

من حواسم پرت است

گفته بودی دوستم داری بی اندازه

خوب که فکر می کنم

تازه می فهمم که بی اندازه یعنی چه!!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

گرچه غمگینم ولی از عشق آرامم هنوز
عاشق و دلبسته و دلگیر از آن نامم هنوز
                    اشک در چشمم ، تمنا در دلم درمانده ام 
                   من نمی دانم چه خواهد شد سرانجامم هنوز
نیست او را اشتیاقی بر وصالم لحظه ای
در خیابان دلش یک عشق بد نامم هنوز
                   می خورم خون جگر تا او کند باور مرا 
                   در حریم دام او یک عاشق رامم هنوز 
خواب دیدم زیر باران خیالش گم شدم
همچو باران در خیالش بی سرانجامم هنوز

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

دیکته روزگار نبودنت را برایم تکرار می کند

و نمره من ،  باز می شود صفر!!!

هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام....

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو

 براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...

لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

اگه ببندی رو من چشاتو

اگه بگیری از من نگاتو

من از تو حتی دلگیر نمیشم

بازم میگم عشقو میخوام با تو

میترسم روزی از دستم بری تو

بگی روزی ازت خواستم بری تو

بمون که التماست میکنم من

دلت میاد تا من هستم بری تو؟

اگه ببندی رو من چشاتو

اگه بگیری از من نگاتو

من از تو حتی دلگیر نمیشم

بازم میگم عشقو میخوام با تو

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

                                             دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
                                             سند عشق، به امضا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

                                             کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
                                              حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نازنینم!

باز عطر یاد تو، در خاطره ی اتاقم پیچید!

باز مهربانی چشم هایت

پنجره ی خیالم را ستاره باران کرد!

باز گرمی دستانت

روحم را تا دورترین، لمس یادها برد!

نازنینم!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

درســت زمانی که ســرت جــای دیگری گــرم است

دل مـــن همینــــجا یـــــــــخ میـــــزنــد !

چه فاصــله زیــادی است از سـر تـو تا دل مــن . .

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی ..

یکی که بهش اعتماد داری ..

بهت اعتماد داره ..

از دلتنگی هاش برات میگه ..

از دلتنگی هات براش میگی ..

آروم میشه ..

آروم میشی ..

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ..

این حس مثل قطره های بارون پاکه ...

.................................................................................................................

چیزهای کوچک:

از با هم بودنمان لذت ببریم و خود را برای مَحرمِ خود مَحرم بدانیم، گاهی نیاز است بگوییم دوستت دارم

با قلبی ساده می گویم دوستت دارم

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 راستش دلم می خواست بازهم بنویسم

بنویسم از هر آنچه بر من می گذرد

بنویسم از اتفاقات دیروز و هر روز خودم، ولی این بار نتوانستم چون خیلی وقت است نمی توانم بنویسم

دیگر نمی توانم از دلتنگی بنویسم

شاید هم دلیلش این است که اوج دلتنگی را نمی شود با نوشته نشان داد

ولی من می نویسم: بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

....................................................................................................................................

پ.ن: گاهی باید خودت باشی و لنگه گفشت را قورت بدهی

چیزهای کوچک:

ممنون از اینکه اجازاه ندادی اشتباه کوچکی عشق بزرگی را لطمه دار کند

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

گفتم:بی مقدمه

گفتند:نمی شود!!!

و من نوشتم "عشق"

همان عشقی که با آمدنش همه چیز حتی و حتی عقل آدمی را می برد...

آری این است رسم عشق

با آمدنش تو را تسخیر و کر و کور می کند و دردی، شاید هم بلایی بر جان و خانمان وجودت می اندازد که باید بسوزی ...

.......................................................................................

چیزهای کوچک:

من مانده ام و دنیایی از خاطرات عاشقانه که حتی گاهی وقت ها از مرور آنها می ترسم...

این حرفها را نباید به کسی گفت.

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نوشته های روی شن ، مهمان اولین موج دریا هستند

اما حکاکیهاى روی ىسنگ ، مهمان همیشگی تاریخند

و دوستان خوب حک شدگان روی قلبند و ماندگاران ابدی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

My love for you

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

   راستش از نامه نوشتن می ترسم

می ترسم از آنکه کسی از سر صبر نوشته ی من را بخواند و راجع به کلمه کلمه اش فکر کند می ترسم شاید هم اصلا به آخر نامه که رسید دوباره برگردد از اول بخواند!

می ترسم از آنکه ناگفته هایی در نامه بیابد که اصلا منظور من نبوده است...

و می ترسم از آنکه نوشته های من را فقط و فقط به عنوان یادگاری نگه دارند!!!

نامه مثل حرف زدن نیست از زمین تا آسمان فرق می کند حرف زدن فراموش می شود ولی نامه نه!

نامه یعنی اگر کسی هوای تو را کرد و خواست به گذشته برگردد می رود سر گنجینه هایی می نشیند که نامه ات را در

گوشه ای آز آن جای داده ...

گنجینه ام پر نامه هایی است که حتی بعضا خودم برای خودم نوشته ام، راستش کمی می ترسم این گنجینه ام را باز کنم چون در آن چیز های بزرگی جای دادام، حتی نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!

اما از اینکه هیچ کس دست خطی از من ندارد که یه روز پاییزی و سرد برود سراغش و کلمه به کلمه اش را بخواند حسرت می خورم!حسرت می خورم از اینکه همیشه در قلب ها مهمان بودام!!!

و حتما سال های سال هر بار که میروم سر گنجینه ام و نامه ها را یکی یکی می خوانم حسرت می خورم از نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!

.................................................................................................................

پ.ن:روزی گنجینه ام را آتش خواهم زد!

چیزهای کوچک:

محتوای نامه را فراموش نکنید، شاید روزی مجبور باشید نامه را نبینید...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

مهم ترین چیزها باید برای ما دم دستی ترین ها  باشند!!!

مثلا گوشی موبایل با یک سیم کارت اعتباری برای یک شخص دلبسته از مهم ترین چیزهاست ...

شخصی که با موبایل الفت دارد مثل بچه ای می ماند که به اسباب بازی هایش عشق می ورزد! اما کسی چه می داند فرق این دو در چیست؟!

او می خواهد برای خود خاطره درست کند !خاطره ای که روزی باید آن را در دورترین جای ذهن دفن کرد!

این ها رو گفتم که برسم به اینجا که گاهی بعضی چیزها و اتفاقا گاهی مهم ترین چیزها رو باید دم دستی ترین جا گذاشت یا رها کرد!

مثلا برای فراموش کردن خاطرات بد بهترین کار این است که جلوی چشم باشند آن قدر که نه فقط بقیه که خودت هم فکر کنی که اصلا نبوداند...

 ....................................................................................................................

چیزهای کوچک:

برای دفن کردن بعضی خاطرات بد لازم نیست از آنها دوری کنی، آنها را دم دستی ترینها برای خودت قرار بده

روزی خسته خواهی شد!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

آدمی بدن خود را به کار می گیرد و بر ان فرمان می راند و معلوم است

آنچه فرمان می راند غیر از چیزی است که تحت فرمان قرار می گیرد

      بدن فرمانبردار است و نفس حکمران ، پس ادمی همان نفس است

پس آن که بدن و متعلقات انرا می شناسد در حقیقت مال خود را شناخته نه خود را

و ان که دلباخته بدن کسی است در حقیقت مال او را دوست دارد نه خودش را

...................................................................................................................................................................................

چیزهای کوچک"

من مانده ام و عشق! چه بگویم؟شخص عاشق کدامش را دوست دارد...

راستش کمی می دانم!فقط می خواهم تو هم بگویی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.

1- محبت شدیدی كه صادقانه به تو ابراز میكردم

2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو

3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم

4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و

5- این احساس در قلب من قوت میگیرد كه بالاخره روزی باید

6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم كه

7- شریك زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار كوتاه بود اما

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هیچکس نمﮯבآند...
پشت این چهره ی آرام בر دلم چﮧ مﮯگذرב...
نمﮯدآنﮯ!
کسی نمﮯבآند...
این آرامش ِ ظاهر و این בل ِ نا آرام،
چقבر פֿستﮧ ام مﮯکنב

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ...

ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ

ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ !

ﺩﻟﺶ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ...

ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﻢ به ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ

ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ !

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،
میگه بال مرغ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !

#پ نه پ خنده ار#

استاد: کی جواب این سوالو میدونه؟
من دستمو بردم بالا
استاد: میخوای جواب بدی؟
              من: پــــَ نه پــــَ میخوام ببینم باد از کدوم ور میاد !           _{مطلب در خواستی}

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

زیاد خوب نباش

                            زیاد دم دست هم نباش ...

              زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …

                           آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی 

 آلرژی پیدا کرده اند

             زیاد که باشی ، زیادی می شوی …

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی هم

مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ... مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

میدانم !

دیگر برای من نیستی !


اما ....

دلی که تنگ باشد این حرفها را نمیفهمد...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هی لعنتی ...

اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...

شاید عاشقت بودم،روزی .....!

ولی ببین بی تو


هم زنده ام،

هم زندگی میکنم ...

فقط گاهی در این میان،

یادت ...

زهر میکند به کامم زندگی را ...


همیــــــــن...

مطلب ارسالی از علیرضا

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

           زمان هیچ وقت دردی را دوا نمیکند...

                             این خود ما هستیم٬

                                            که به درد عادت می کنیم!!!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

درنقاشی هایم تنهاییم را پنهان می کنم

در دلم دلتنگی ام را

در سکوتم حرف های نگفته ام را

در لبخندم غصه هایم را

دل من

چه خردسال است

ساده می نگرد

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

شرمنده ام ...   عادت ندارم درد دلم را

به همه کس بگویم

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم

تا همه فکر کنند

نه دردی دارم و نه قلبی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 گاهی                                                                                                     

      درخت هم                                                                                          

     حرف می زند                                                                                                                                  وسنگی                                                                                                                                                      

                 که دریا

                     به اوسرمی زند

                                گاهی درخت

هم

سکوت می کند

                    کنار

                           حرفهای تو

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

                 من از آن سوی حسرت های
           
                                             باران خورده می آیم

                                                              شبی من باز میگردم

                                                                                    شبی از جنس فرداها                

                    شبی تنها. . .

                                    به یاد تو. . .
                                                     شبی با شوق دیدارت. . .

                                                                           شبی من باز می گردم

                                                                       شبی
                                        

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

                    اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

                                                                    اگر که مسئله عاشقانه حل بشود...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

جداکه شدیم هر دو به یک احساس رسیدم

                  تو به فراغت من به فراقت . .

                                                   بدون اینکه “مار” ی در کار باشد..

                       مزه ی “زهرمار” را میچشم وقتی نیستی...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد