عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 234 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
0 | 189 | repair00 |
![]() |
2 | 544 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 466 | metal1 |
![]() |
0 | 443 | metal1 |
![]() |
0 | 449 | metal1 |
![]() |
0 | 420 | arzdigital |
![]() |
0 | 413 | metal1 |
![]() |
0 | 416 | metal1 |
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..
چقدر قلبت زيباست
روزهاي زندگي ام گرم ميگذرد با تو ،به گرماي لحظه هايي که تو در آغوشمي
با تو گرم هستم و نميسوزد عشقمان، اي خورشيد خاموش نشدني
همچو يک رود که آرام ميگذرد،عشق ما نيز آرام ميگذرد و تويي سرچشمه زلال اين دل
ساعت عشق مان تمام لحظه هاي زندگيست ،ثانيه هايي که پر از عطر و بوي عاشقيست
اي جان من ،مهرباني و محبتهايت،وفاداري و عشق اين روزهايت،اميدي است براي خوشبختي فردايت
ميدانم هميشه همينگونه که هستي خواهي ماند،مثل يک گل به پاکي چشمهايت،به وسعت دنياي بي همتايت
هواي تو را ميخواهم در اين حال دلتنگي،امواجي از ياد تو را ميخواهم در درياي خاطره هاي به يادماندني
همنفسمي، اي که با تو يک نفس عاشقم
برف می بارد …
درخت به شوق، حریر سفید می پوشد
کوچه با قدم های برف، باز شادمانه می خندد
سپید ، سپید
زمین و آسمان گشته سپید
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و برمیگشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...