عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 234 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
0 | 189 | repair00 |
![]() |
2 | 544 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 466 | metal1 |
![]() |
0 | 443 | metal1 |
![]() |
0 | 449 | metal1 |
![]() |
0 | 420 | arzdigital |
![]() |
0 | 413 | metal1 |
![]() |
0 | 416 | metal1 |
باز وقت سحر است؛
روشني با من و تو
مانده ايم تا دم صبح
از صدای گل سرخ، قلبهامان زخمی، دیده هامان گریان، چهره ها بی لبخند
لیک، فردا چو رسد
بزند خنجر نور، بشکافد دل شب
وغم از سینه غمناک به گرمی امید، رخت بربندد و باز
روشنی و من و تو...
پس بیا تا من و تو ما باشیم
با دلی پر زهیایوی امید
بزنیم تار وفا، نکنیم عشق رها
تا که فردا باشیم، همره و یاور هم
و نباشیم دگر، بی خبر از دل هم
کاش فردا که رسید، عشق معنا می شد
زندگی بر همه کس، خوب و زیبا می شد
تا به کی این همه غم، که دل ما دارد
تا به کی خار جفا، که گل ما دارد
ما دگر خسته شدیم - خسته از این تکرار
ولی از باور عشق، باز وقت سحر است
تا که فردا شاید، زندگی پر ثمر است
این نظر توسط رهگذر در تاریخ 1392/12/07 و 17:00 دقیقه ارسال شده است | |||
|
خیلی زیبا نوشتی مرسیییییییییییییییییییییییییییی پاسخ : تشکر |
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...