عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 234 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
2 | 546 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 466 | metal1 |
![]() |
0 | 445 | metal1 |
![]() |
0 | 449 | metal1 |
![]() |
0 | 420 | arzdigital |
![]() |
0 | 413 | metal1 |
![]() |
0 | 417 | metal1 |
چیزهای کوچک:
حکایت من حکایت کسی بود
که پر از فریاد بود
اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود...!!
هیچکس نمﮯבآند...
پشت این چهره ی آرام בر دلم چﮧ مﮯگذرב...
نمﮯدآنﮯ!
کسی نمﮯבآند...
این آرامش ِ ظاهر و این בل ِ نا آرام،
چقבر פֿستﮧ ام مﮯکنב
میدانم !
دیگر برای من نیستی !
اما ....
دلی که تنگ باشد این حرفها را نمیفهمد...
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...