عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 234 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
2 | 545 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 466 | metal1 |
![]() |
0 | 443 | metal1 |
![]() |
0 | 449 | metal1 |
![]() |
0 | 420 | arzdigital |
![]() |
0 | 413 | metal1 |
![]() |
0 | 416 | metal1 |
کنار پله های ناتمام …
پشت دری خسته که با نیم رخی خیس باز می شود
صدایی می شنوم که تویی،
دو چشم از باران آورده ام ….
که همیشه از خواب های خیس می گذرد …
می آیی و انگار پس از یک قرن آمده ای
با چتری خسته و
صدایی که منم ….
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام ….
تا صدایی بشنوی که منم ….
و می شنوی …
دنیا
بازی هایت را سرم در آوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را دادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است
چون چیزی نمانده بگذار بخوابم
محتاج یک خواب بی بیدارم...!!!
...................................................................................................................
چیزهای کوچک:
دلم یک سکوت می خواهد، یک خواب و شاید یک نبودِ راحت...
باز دلم را غم گرفت...
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...