سکوت که می کنی

وزن جهان را تنها به دوش می کشم!

و کم که می آورم

زمین آنقدر کند می چرخد

که تو توی تقویم می مانی

و من

آونگ می مانم

بین حقیقتِ تو

و افسانه ای که از تو در سرم دارم!

سکوت که می کنی

شب پشتِ پلک های سکوت

حتم می کند که تو هم تنهایی!

......................................................................................

چیزهای کوچک:

با شکستن سکوتت نگذار که دلم بشکند!کمی هم به من آواره بنگر

دلم تاب ندارد...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

بعضيا هستن آهنگاي شاد ديگه به دلشون نميشينه...!

بعضيا هستن دلشون ميخواد هيچ كس سكوتشون رو نشكنه...!

بعضيا هستن جاي شب و روزشون عوض شده...!

بعضيا هستن دلشون ميخواد يكیو داشته باشن دوست داشتنش واقعي باشه...!

بعضيا هستن ديگه از آدما ميترسن...!

بعضيا هستن تيپ مِـشـكي رو به هر تيپي ترجيح ميدن...!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

   راستش از نامه نوشتن می ترسم

می ترسم از آنکه کسی از سر صبر نوشته ی من را بخواند و راجع به کلمه کلمه اش فکر کند می ترسم شاید هم اصلا به آخر نامه که رسید دوباره برگردد از اول بخواند!

می ترسم از آنکه ناگفته هایی در نامه بیابد که اصلا منظور من نبوده است...

و می ترسم از آنکه نوشته های من را فقط و فقط به عنوان یادگاری نگه دارند!!!

نامه مثل حرف زدن نیست از زمین تا آسمان فرق می کند حرف زدن فراموش می شود ولی نامه نه!

نامه یعنی اگر کسی هوای تو را کرد و خواست به گذشته برگردد می رود سر گنجینه هایی می نشیند که نامه ات را در

گوشه ای آز آن جای داده ...

گنجینه ام پر نامه هایی است که حتی بعضا خودم برای خودم نوشته ام، راستش کمی می ترسم این گنجینه ام را باز کنم چون در آن چیز های بزرگی جای دادام، حتی نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!

اما از اینکه هیچ کس دست خطی از من ندارد که یه روز پاییزی و سرد برود سراغش و کلمه به کلمه اش را بخواند حسرت می خورم!حسرت می خورم از اینکه همیشه در قلب ها مهمان بودام!!!

و حتما سال های سال هر بار که میروم سر گنجینه ام و نامه ها را یکی یکی می خوانم حسرت می خورم از نامه هایی که هیچ وقت خوانده نشدند!

.................................................................................................................

پ.ن:روزی گنجینه ام را آتش خواهم زد!

چیزهای کوچک:

محتوای نامه را فراموش نکنید، شاید روزی مجبور باشید نامه را نبینید...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

مهم ترین چیزها باید برای ما دم دستی ترین ها  باشند!!!

مثلا گوشی موبایل با یک سیم کارت اعتباری برای یک شخص دلبسته از مهم ترین چیزهاست ...

شخصی که با موبایل الفت دارد مثل بچه ای می ماند که به اسباب بازی هایش عشق می ورزد! اما کسی چه می داند فرق این دو در چیست؟!

او می خواهد برای خود خاطره درست کند !خاطره ای که روزی باید آن را در دورترین جای ذهن دفن کرد!

این ها رو گفتم که برسم به اینجا که گاهی بعضی چیزها و اتفاقا گاهی مهم ترین چیزها رو باید دم دستی ترین جا گذاشت یا رها کرد!

مثلا برای فراموش کردن خاطرات بد بهترین کار این است که جلوی چشم باشند آن قدر که نه فقط بقیه که خودت هم فکر کنی که اصلا نبوداند...

 ....................................................................................................................

چیزهای کوچک:

برای دفن کردن بعضی خاطرات بد لازم نیست از آنها دوری کنی، آنها را دم دستی ترینها برای خودت قرار بده

روزی خسته خواهی شد!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

آدمی بدن خود را به کار می گیرد و بر ان فرمان می راند و معلوم است

آنچه فرمان می راند غیر از چیزی است که تحت فرمان قرار می گیرد

      بدن فرمانبردار است و نفس حکمران ، پس ادمی همان نفس است

پس آن که بدن و متعلقات انرا می شناسد در حقیقت مال خود را شناخته نه خود را

و ان که دلباخته بدن کسی است در حقیقت مال او را دوست دارد نه خودش را

...................................................................................................................................................................................

چیزهای کوچک"

من مانده ام و عشق! چه بگویم؟شخص عاشق کدامش را دوست دارد...

راستش کمی می دانم!فقط می خواهم تو هم بگویی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

به خاطر داشته باشید...


همیشه خیانت در اوج اعتماد رخ میدهد !!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

عشق یعنی فراموش کردن خود در معشوق!
ماهیت عشق، خود فراموشی است...
ترک مصلحت خویشتن است.
غرق شدن است چنان که فقط معشوق میماند و بس!

                                         (نظر شما در مورد عشق چیه؟)

مطلب ارسالی از رضا

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.

1- محبت شدیدی كه صادقانه به تو ابراز میكردم

2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو

3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم

4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و

5- این احساس در قلب من قوت میگیرد كه بالاخره روزی باید

6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم كه

7- شریك زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار كوتاه بود اما

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هیچکس نمﮯבآند...
پشت این چهره ی آرام בر دلم چﮧ مﮯگذرב...
نمﮯدآنﮯ!
کسی نمﮯבآند...
این آرامش ِ ظاهر و این בل ِ نا آرام،
چقבر פֿستﮧ ام مﮯکنב

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

♫♫♫

دریا واسه کشتیای بی سر نشین جا نداره

پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره

این گوشه از شهر، امنه من سعی کردم نمیرم

اینقدر نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم

تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی

اما با من که همیشه همسایتم قهر بودی

♫♫♫

آرامش قبل طوفان ابروی اون روی ماهه

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ...

ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ

ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ !

ﺩﻟﺶ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ...

ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﻢ به ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ

ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ !

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

سخت است وقتی از شدت بغض گلو درد گرفته ای بگویند لباس گرم بپوش!!!

آه دلم

نمی دانم چگونه احساس خود را بیان کنم که زبانم آنچه  که در قلب است را نمی تواند بیان کند...

فقط  دلم می خواهد کمی دور از هم و به یاد هم گریه کنیم، باشد که این گریه دلهای ما را به هم نزدیک کند...

کاش لحظه ای بجای من بودی تا بدانی درد دوریت چه بلایی به  سرم آورد...

کاش ...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،
میگه بال مرغ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !

#پ نه پ خنده ار#

استاد: کی جواب این سوالو میدونه؟
من دستمو بردم بالا
استاد: میخوای جواب بدی؟
              من: پــــَ نه پــــَ میخوام ببینم باد از کدوم ور میاد !           _{مطلب در خواستی}

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !

 راست میگفت با دنیا نه ،

 با یکی دیگه عوضم کرد !

این حرفا رو اون به من می گفت...

دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

زیاد خوب نباش

                            زیاد دم دست هم نباش ...

              زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …

                           آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی 

 آلرژی پیدا کرده اند

             زیاد که باشی ، زیادی می شوی …

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

این روزها هوا خیلی غبار آلود است

گرگ را از سگ نمی توان تشخیص داد

هنگامی گرگ را می شناسیم

که

.

.

که دریده شده ایم !!!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی هم

مرد باش
زمین به مرد بودنت نیاز داره ....
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز ...
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ....
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت ... مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

خدایا!!!

دستانم را زدم زیر چانه ام .....

مات و مبهوت نگاهت میکنم .....

طلبکارنیستم....
 
فقط مشتاقم بدانم ته قصه چه میکنی بامن؟؟!!   

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

روی بالشتی که از مرگ پرندگان پر است،نمی توانخواب پرواز دید...

همین...

خواب پرواز را کسی می بیند که دلش آسوده از این غم و درد باشد...

آری سری که در آن عقل باشد هرگز روی بالشتی که پر از مرگ پرندگان است خواب نمی بیند... این یک درد است

چرا مرگ پرنده؟!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

میدانم !

دیگر برای من نیستی !


اما ....

دلی که تنگ باشد این حرفها را نمیفهمد...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

    بی تو لحظه های من نابود است...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

دوباره بازیچه شدم توی تئاتر زندگی

 تو این نمایشنامه دل شکسته شد به سادگی

 _{کمی با احساس بخوان} بازیچه دلها بودن چه سخت است ...

آه دلم      

 نقشه نبودن واسه توست

نقشه شکستن واسه من

 صندلی خالی از تو شد

 ای بی صدا حرفی بزن

 ای بی صدا حرفی بزن

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

چمدونمو دارم میبندم ،     با یه طرح کهنه از دلخوشیام
باورم نمیشه باید برمو ،     دیگه هیچوقت به دیدنت نیام
تو که میشناسی منو بهم بگو ،   مگه میشه این همه ساده برم؟
با تمومه جاده ها عطر تو از ،      بگو باید از کدوم جاده برم؟
شایدم دوباره باید از همون ،     جاده ای که تک و تنها اومدم
تک و تنها برمو یادم بره ،      واسه ی چی دل به این جاده زدم

چمدونمو باید میبستم ،    واسه رفتن از همون روزی که
تو با طعنه هات میگفتی عشقت ،   واسه ی دنیای من کوچیکه
خونه خیلی وقته که بهم میگه ،    با خودت مرور کن گذشته رو
کسی اینجا به تو وابسته نبود ،    خودتو خسته نکن دیگه برو

من با چمدونم آخره جاده ، منتظرت میشم ..
تو هم اگه دیدی ، تنهایی سخته برات ، بیا بمون پیشم !

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

هی لعنتی ...

اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...

شاید عاشقت بودم،روزی .....!

ولی ببین بی تو


هم زنده ام،

هم زندگی میکنم ...

فقط گاهی در این میان،

یادت ...

زهر میکند به کامم زندگی را ...


همیــــــــن...

مطلب ارسالی از علیرضا

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

           زمان هیچ وقت دردی را دوا نمیکند...

                             این خود ما هستیم٬

                                            که به درد عادت می کنیم!!!

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
                نخواست او به منِ خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
      شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

                              کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

                                       چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

                                       به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،...
  رها کنی برود از دلت جدا باشد                  

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت:

 چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز

تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

حالم خوب است

فقط دلم کمی نه

زیــــــاد بهانه ات را می گیرد

اس ام اس بامزه عاشقانه

آنـقدر عرض کوچه را در انـتظـارت قـدم زدم

که یـادم رفت کدام سمـت کوچه بـن بست است

حالـا دیگر از هر طـرف بیایـی فرقی نمی کند غـریـبـه ای

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

درنقاشی هایم تنهاییم را پنهان می کنم

در دلم دلتنگی ام را

در سکوتم حرف های نگفته ام را

در لبخندم غصه هایم را

دل من

چه خردسال است

ساده می نگرد

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم

با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

شرمنده ام ...   عادت ندارم درد دلم را

به همه کس بگویم

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم

تا همه فکر کنند

نه دردی دارم و نه قلبی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

 گاهی                                                                                                     

      درخت هم                                                                                          

     حرف می زند                                                                                                                                  وسنگی                                                                                                                                                      

                 که دریا

                     به اوسرمی زند

                                گاهی درخت

هم

سکوت می کند

                    کنار

                           حرفهای تو

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

جاگذاشته ام دلی

هرکه یافت

مژدگانی اش تمام “زندگی ام”

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی

میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی

خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش

الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم

باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه

جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم

یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد

که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم

حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم

برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم

عشقم دوست دارم

خدا جون عاشقتم

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد

بايد قصه اي تازه آغاز كنم و نشان دهم كه هنوز ميتوانم عشق بورزم
باز هم برايت مينويسم از لحظه ضيافت من و دل كه در آن جاي تو خالي بود
و باز هم برايت مينويسم از عطش ديدار تو ,از بغض غربت كه واژه به واژه آن را گريه كردم

ابري ديگر فرا گرفته است
آسمان دلم را
ميان غباري از درد نشسته ام
به انتظار نگاه باراني

                                                                                                      ادامه  مطلب را بخوانید

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد