عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 234 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
0 | 190 | repair00 |
![]() |
2 | 546 | tehran_apartment |
![]() |
0 | 466 | metal1 |
![]() |
0 | 445 | metal1 |
![]() |
0 | 449 | metal1 |
![]() |
0 | 420 | arzdigital |
![]() |
0 | 413 | metal1 |
![]() |
0 | 417 | metal1 |
باز کن پنجره را
تا دل تنگ مرا بوی بهار
ببرد تا هوسی
تا که ابری نشود خاطر یار
باز کن پنجره را
تا فضا تازه شود از نفسی
بشنود خاطر ما خاطره را
باز کن پنجره را
یک گیاه در میانه زمستان به یاد تابستان گذشته نیست،
بلکه متوجه بهاری است که از راه می رسد.
گیاه روزهایی را که گذشته است به یاد نمی آورد،
بلکه از روزهایی که در پیش است خبر می دهد.
گیاه از آمدن بهار اطمینان دارد،
و با رسیدن آن از درون خویشتن سربلند می کند.
بهار یعنی نو شدن،
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست …
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
تو باشی و هوای بهار و من
قدم به قدم فدایت می شوم
تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم
به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم
به بن بست ها ، به خیابان هایی همه با یک نام …
دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم ، راه خانه را هم ندانم تا همه بفهمند برای من کم حواس خانه آن جاست که تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم !
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ،
با یکی دیگه عوضم کرد !
این حرفا رو اون به من می گفت...
دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت
گفتم که اگر نبینتت دلم از غصه می تپید
دیدم دلی برای تپیدن نمانده است
شب است ودر بدر کوچه های پر دردم
فقیر وخسته
به دنبال گم شده ام میگردم
اسیر ظلمتم
ای ماه پس کجا ماندی؟
من به اعتبار تو فانوس نیاوردم...